لکههای سیاه نشان دهنده اضطراب است. به طور کلی رنگ سیاه در برگیرنده مفاهیم نفی، اضطراب، مرگ و ناامیدی است.
خاکستری یا دودی: یک رنگ خنثی است و چیزی را در سطح عمل یا احساس بیان نمیکند. اگر کودک از رنگ آمیزی خاکستری به صورت گسترده استفاده کند میتوان فرض کرد که وی در بیان احساسات یا در گذار به عمل با مشکلاتی مواجه است. بر اساس بررسی چندین نقاشی متوالی امکان تعیین دقیقتر وضعیت کودک وجود خواهد داشت.
معنای رمزی رنگها توسط بسیاری از مؤلفان مورد بررسی قرار گرفته است و در حد خطوط کلی میتوان گفت که غلبه رنگهای گرم (قرمز، پرتقالی، زرد، صورتی) منعکس کننده گرایش به برونگری، جستجو تماس و مبادله است در حالی که بکار بستن رنگهای سرد (آبی، سبز، خاکستری، سیاه) گرایش به درونگردی، فاصله جویی یا کمرویی را نشان میدهد.
فقدان رنگ در نقاشی مبین خلاء عاطفی با ناتوانی در برونریزی عاطفی است. فضای سفید نقاشی مبین نگفتنیها، سکوت و رؤیا پردازی است. بنابراین گسردگی نواحی سفید نشان دهنده اهمیت زندگی درونی، گرایش به خیالپردازی و یا مشکلات فرد در تسلط بر واقعیت هستند اما باید سن آزمودنی در نظر گرفته شده و تفسیر با احتیاط توأم گردد.
سفید بودن بخش عمدهای از نقاشی به معنای رمزی ممنوعات و قلمرو سکوت گذاشته شده است. یک بخش سفید گسترده بین دو نفر فاصله رمزی بین آن دو را نشان میدهد.
بالعکس هنگامی که تمامی نقاشی از رنگ پوشیده شده است و هیچ ناحیه سفیدی دیده نمیشود میتوان فرض کرد که آزمودنی به صورت تام و تمام تابع عوامل محیط و دارای واکنشهای بلافاصله و لحظهای است. شدت و گستره پر کردن صفحه با دورههای تحول نیز مرتبط است. پر کردن نظامدار صفحه کاغذ بر اساس ترسیم عناصری مانند باران، برف، لکههای مختلف میتواند دارای اثری اطمینان بخش باشد. بدین معنا که فرد میکوشد تا مجموعه فضا را با از بین بردن خلاء که شامل فقدان، نیستی یا لایتناهی است در اختیار گیرد و احساس مهار کردن جهان را به دست آورد. افراط در بکار بستن این شیوه مبین تنش یا اضطرابی است که باید بر اساس بررسیهای گستردهتر به علت آن پی برده شود.
همخوانی پارهای از رنگها با یکدیگر نیز واحد معانی مشخصی است:
قرمز و سیاه: خشونت و اضطراب
زرد و قرمز (یا نارنجی): اجتماعی خواهی
قرمز و سبز: دو سوگرایی، خشم
حرکت:
بیان حرکت در نقاشی بسیار پراهمیت و معنادار است و میتوان بر حسب درجه گستردگی و پویایی حرکت (دویدن، رقصیدن و …) و یا ایستایی (حرکت فعل پذیر افسرده دار) به ارزشیابی آن پرداخت. بر اساس آمار به دست آمده حرکت در هر دو جنس با فراوانی یکسان و با شیوههای بیان مشابه مشاهده میشود. اما پسران غالباً حرکت را در پاها و دختران در دستها نشان میدهند. وجود حرکت در نقاشی بر اساس سن افزایش مییابد و فراوانی آن در 11 سالگی به 75% میرسد.
بنا به نظر وهنر Waehner نمایش حرکت در نقاشی در نزد نوجوانان و کودکان سنین بالا به عوامل عاطفی، فرهنگی و یا به استعداد مهارت خلاقیت آنها بستگی دارد. میتوان گفت که کشیدن تصاویر مختلف به حالت ثابت و یا در حال حرکت بیانگر شخصیت کودک در یک محیط همنواخت است. کودکی که در نقاشیهایش تصاویر در حرکت را معرفی میکند، معمولاً فردی باهوش و فعال و از هم سالانش اجتماعیتر است.
معانی رمزی عناصر نقاشی:
خانه: همانند ترسیم درخت و آدمک معرفی من کودک است.
زیرزمین: قلمرو پنهان، ارزشهای ناهشیار.
بام خانه: قلمر و فکر و تخیل.
پنجرهها و دربهای بزرگ: میل فرد به دریافت پذیری، تقسیم و مشارکت، نیاز ارتباطی، روحیه باز و متمایل به برونگرایی.
خانه بسته با پنجرههای کوچک: رازداری، درونگرایی، کمرویی یا درون ماندگی. پنجرههای مزین به گل و پرده شاد و گلدار نشان دهنده خوشبینی نسبت به زندگی و پنجرههای سیاه رنگ و بی روزنه با کرکرههای بسته، اضطراب ارتباطی و یا امتناع از دیدن پارهای از چیزها را برجسته میسازد و یا گاهی نشانه افسردگی با دیگر علائم.
هواپیما: معنای رمزی هواپیما و کشتی تا اندازهای مشابهند اما هواپیما گرایش به قدرت و اعلا را در حد بیشتری آشکار میکند و گاهی نیز اراده فرد به منظور غلبه بر موانع را برجسته میسازد. هواپیمای جنگی یا بمب افکن مبین تعارض و پرخاشگری است. بمبها غالباً نشان دهنده خشم والدین یا درگیریهای شدیدی هستند که کودک بر آنها ناظر بوده است و در نتیجه به تصویر کشیدن بمبها ترس او را از واکنشهای خشونت آمیز متجلی میسازد.
اتومبیل: در جوامع امروزی ماشین نماد قدرت است. به همین دلیل در نقاشهای کودکان مخصوصاً پسران زیاد دیده میشود. به نظر لونی Lony که آزمایش ترسیم ماشین را ابداع کرده است، نوجوانان در سن بلوغ از کشیدن تصویر انسان خودداری میکنند.
بدین بهانه که کشیدن تصویر انسان برای آنها مشکل است یا حوصله آنها را سر میبرد. در حقیقت خودداری از کشیدن تصاویر انسانی و ترجیح دادن ماشین خود به خود نشان دهنده وابسته بودن شخص به دنیای خارج و ترجیح دادن دنیای سرد ماشینی بر دنیای انسانهاست.
کوه: بر حسب آنکه کوه با خطوطی ملایم و انحنادار کشیده شوند و یا آنکه افق را برای شکلهای زاویه دار بپوشانند باید به گونههای متفاوت تفسیر شوند. کوههای خشک و نوک تیز معرف مشکلات کودک و موانعی هستند که در سر راه او وجود دارند. بالعکس کوههای انحنادار یا تپههای سرسبز به منزله نماد سینه مادر و معرف عشق، تغذیه و عطوفتاند.
آب: آب سرچشمه حیات است و در نقاشی معرف قدرت زنانه، هیجانها، دریافتهای حسی و نیروی تخیل است. دریاچه یا اقیانوس نیاز به حمایت مادرانه را برجسته میسازند. اگر در یک ردیف نقاشی کودک با غلبه آب مواجه میشویم میتوانیم فلرض کنیم که با کودکی فعل پذیر سر و کار داریم که عوامل پیرامونی را با هیجان پذیری مفرط و دریافت پذیری گسترده احساس میکند. وقتی آب به صورت باران درآید مشخص کننده وجود زمینه غمگینی یا افسردگی است و هنگامی که قطرههای باران (یا دانههای برف) همه صفحه کاغذ را در برگیرند و جای خالی باقی نگذارند با کودکان مضطرب سر و کار داریم.
رنگین کمان: به منزله پلی بین آسمان و زمین، معرف قدرتی الهی و حمایت سحرآمیز است که میتوان در پناه آن به آرامش دست یافت. رنگین کمانل نشانه بازگشت به آغوش مادرانه و جستجوی حمایت اوست. اما نمیتوان گفت که انحصاراً در موقعیتهای ضربه آمیز به تصویر کشیده میشوند چه مبین گذار از هوای بد به هوای آفتابی نیز هست.
خورشید: نماد جهانی، معرف تجدید حیات جاودانه است. نورافشانی خورشید معرف نور درونی، هشیاری و جنبه تعقلی است. خورشید به عنوان رمز قدرت، باروری و تعالی شناخت قبل از هر چیز مبین اقتدار و خلاقیت مردانه است. به نظر بعضی پژوهشگران خورشید نماد پدر مطلوب است. شیوه ترسیم خورشید در نقاشی چگونگی رابطه با پدر و پذیرش اقتدار او را نشان میدهد. اگر خورشید گسترده و نورانی باشد به معنای اهمیت تصویر پدرانه است و هنگامی که پدر از دیدگاه کودک واجد چهرهای ترسناک است خورشید نیز در افق دور دست یا پشت کوه و به صورتی تقریباً ناپیدار کشیده میشود. اگر کودک از پدرش بترسد خورشید به رنگ قرمز تند و سیاه که مضطرب کننده است، کشیده میشود. نود قرمز مبین تمایل کودک به انهدام پدر و پرخاشگری نسبت به اوست. گاهی اتفاق میافتد که کودک در نقاشیهای متوالی خود دائماً به ترسیم خورشید در سمت چپ میپردازد، در این موارد میتوان گفت که مادر به منزله منبع اقتدار تلقی میشود.
ماه: بیاد آورنده شب، راز و رمز سیاهیها، رؤیاها و جهان ناهشیاری است. محتوای ناهشیار به هنگام شب از راه خوابدیدهها و ترسهای شبانه آزاد میگردد. ترسیم ماه غالباً آشکار کننده یک زمینه اضطرابی است که به جنسیت بزرگسالانه و به کنجکاوی کودک درباره راز و رمز زندگی وابسته است. همانطور که خورشید به منزله نماد مردانه تلقی میشود، ماه نیز با نماد زنانه مطابقت دارد و معمولاً موقعی که دختران خردسال مسائل را درباره هویت زنانه خود مطرح میکنند در نقاشی ظاهر میگردد.
ستارگان: که گاهی آسمان شب را مانند روز روشن میکنند نشانه میل به درخشش و جلب توجه هستند و بنابراین همواره نیاز به کودک به برانگیختن تسحین و جلب توجه دیگران را نشان میدهند.
درخت: برای تجزیه و تحلیل نقاشی درخت باید سه قسمت آن را مشخص کرد: ریشه، تنه، شاخهها و برگها. ریشه نماد ناخودآگاه و فشارهای غریزی است. تنه بیانگر مشخصات دائمی و عمیق شخصیت کودک است. دادن اهمیت بیشتر به ریشه در نقاشی نشانگر طبیعت بدوی و عاشقانه و در عین حال محافظه کار و بی حرکت کودک است. بچهها در سنین قبل از مدرسه تنه درخت را بلند ترسیم میکنند ولی بعد از این سن بلند بودن درخت اغلب نشانگر عقب افتادگی فکری و یا بیماری عصبی و یا آرزوی بازگشت به دنیای کوچکی و قبل از مدرسه است. تنه درخت اگر کوتاه کشیده شود نشانگر جاه طلبی و بلند پرواز بودن کودک است. تنه درخت ممکن است صاف و مستقیم و یا کج کشیده شود که در حالت دوم نشانگر عدم ثبات کودک است.
درختی که دارای برگهای زیاد و در هم باشد نشانگر شخصیت در خود فرو رفته کودک و درختی که شاخههای مختلف آن هر کدام به سویی کشده شدهاند نمایانگر حساسیت شدید کودکی است که مسائل را به سادگی میفهمد و قادر به ارتباط با دیگران است و در عین حال به راحتی میتواند خود را با محیط سازگار سازد.
آسمان و زمین: آسمان نماد الهام و پاکی است ولی زمین نشانگر ثبات و امنیت است. کودکان خیلی کوچک هیچ وقت خطی برای نشان دادن زمین ترسیم نمیکنند ولی در سن 6-5 سالگی که آغاز به درک دلائل منطقی میکنند به کشیدن زمین نیز میپردازند.
حیوانات: کودک با کشیدن حیوانات به بیان امیال خشونت آمیز و کشانندههای سانسور شده خود بر اساس تجسم یک حیوان
میپردازد و حیوان معرف کشانندهای میگردد که کودک شهامت پذیرفتن آن را ندارد.
مثلاً گرگ نما پرخاشگری است. خسر، یک فرد خشن و زمخت، سگ یا شخص وفادار و روباه نماد یک فرد حیله گر میباشد. به طور کلی میتوان بین حیوانات اهلی که معرف کشانندهها یا احساسات مهار شده و اجتماعی شده و حیوانات وحشی که جهش لجام گسیخته نیروهای ابتدایی را نشان میدهند تمایز قائل شد. به عنوان مثال ترسیم سگ معمولاً نشان دهنده نیا به ملاطفت و نوازش است. اما این حیوان واجد نوعی دو سوگرایی نیز هست. بدین معنا که قاعدتاً یک سگ باید مطیع باشد ولی امکان دارد که پرخاشگر شود و گاز بگیرد. مانند همه حیواناتی که پوست نرم دارند. گربه نیز به منزله نماد گرایش کودک به ناز و نوازش است و به دلیل ملایمت و ظرافت دارای ارزشی زنانه نیز هست. مرغ و جوجههایش معرف چارچوب خانوادگی کودکند. کودکی که
میخواهد مورد نوازش یا حمایت قرار گیرد معمولاً با جوجهها همسانسازی میکند. لانه به معنای کانون یا هسته خانوادگی و جایی است که زندگی در آن لذتبخش است.
کلاغ و پرندگان سیاه دیگر اضطراب، ترس، گنهکاری و یا تهدیدی قریب الوقوع را نشان میدهند. عقاب به منزله رمز قدرت و پرخاشگری محسوب میشود. ماهی احساس راحتی وآرامش کودک را متجلی میسازد. افزون بر این ماهی دارای یک شکل اهلی است و ممکن است شیوهای برای بیان مردانگی باشد.
کوسه، سوسمار، شیر، گرد نماد قدرت پدرانه میباشند.
مار معمولاً دارای معنای احلیلی و معرف کشانندههای پنهان یا خطرناک هستند و غالباً به هنگام دلمشغولیهای جنسی به تصویر کشیده میشوند.
پاره از حیوانات به منزله نماد مادر قدرتمند، اخته کننده یا بلعنده محسوب میشوند و از آن میان به عنکبوت میتوان اشاره کرد. ترسیم حیوانات مختلف در نقاشی، ضمن آنکه پارهای از گرایشهای کودک را برجسته میسازد بر حسب رنگ، عوامل پیرامونی و صحنه ترسیم شده دارای معنای متفاوتی است و همواره باید به گونهای ظریف و با توجه به توضیحها یا عنوانهایی که آزمودنی ارائه میدهد تفسیر گردد.
ترسیم جادوگر مقتدر و خطرناک نیز نمادی مادری خشن و خطرناک است.
جنبههای تجلیلی نقاشی انسان:
سر: سر را میتوان به عنوان جایگاه رمزی من تلقی کرد. سر به منزله جایگاه تفکر، جاه طلبیهای عقلی، مهار ارادی غریزهها و زندگی تخیلی است. اندازه شکل و تأکید بر پارهای از اجزای سر آشکار کننده باز خوردهای روانی متفاوتی هستند.
سر بزرگ خود دوستداری، فزون گستردگی من و تکبر اخلاقی و عقلی را نشان میدهد. سر کوچک نشان دهنده ناارزنده سازی خود و یا وجود زمینه افسردگی است و مبین غلبه کشانندهها و یا وجود مشکلات ارتباطی است. در صورتی که سر به صورت بیضی افقی ترسیم شود با مادی نگری ترسیم کننده مواجه هستیم. ترسیم سر بدون چانه که مستقیماً به گردن وصل شده باشد نشان دهنده نوعی کندی روانی است. قطع جمجمه به وسیله یک خط افقی در کودکان عقب مانده ذهنی یا آنهایی که خود را کم هوش میدانند دیده میشود.
چشم: چشمان بزرگ مبین برونگرایی و کنجکاوی و چشمان کوچک نشانه درونگرایی و حذف آنها علامت امتناع از دیدن است. به هنگام وهله ادیبی که از سن 5-4 سالگی آغاز میشود و کودک مسائل بسیاری را در مورد جنسیت برای خود مطرح میکند شاهد ترسیم چشمهای بسیار بزرگ و گردی هستیم که مبین تماشاگری جنسی و یامیل به دیدن چیزهایی پنهانی است. در پارهای از موارد چشمها به صورت دایرهای بزرگی ترسیم میشوند که در وسط آنها یک نقطه گذاشته میشود. اگر این شیوه ترسیم در یک ردیف نقاشی تکرار شود مبین ترسی و وحشتی است که باید علت آن را جستجو کرد.
پرخاشگرها و پارانو یا گونهها به ترسیم چشمهای خشن و دلهره انگیز میپردازند و اضطراب ناشی از احساس گنهکاری نیز به تشدید خطوط چشمها و یا حذف آنها منتهی میگردد.
ترسیم مژهها و ابروها نشانه دلمشغولی زیبایی شناختی و یا بازخوردی تحریک آمیز است. ترسیم ابروها به صورت منظم نشان دهنده توجه به زیبایی شناختی و توانایی مهار خود است و ترسیم آنها به صورت در هم و برهم و پرخاشگکرانه مبین مشکلات فرد در مهار کردن غریزهها و خشم تلقی میگردد.
دهان: ترسیم دقیق خطوط هر دو لب نشانه شهوت گرایی است و رنگ آمیزی لبها با رنگ قرمز به منزله یک نشانه خاص زنانه تلقی میشود. لبهای به هم فشرده و خطی نشانه وجود تنش است و لبهای پهن و کلفت علامت پرخاشگری است. ترسیم به صورت مدور نشانه کودک ماندگی، حرض و آز دهانی، وابستگی و فعل پذیری تلقی میشود.
در افراد روان بی اشتها و یا بیماران دچار خموشی دهان بسیار کوچک ترسیم میگردد و یا کاملاً حذف میشود و یا آنکه بر اساس مکانیزم جبران بسیار بزرگ کشیده میشود. حذف دهان با احساس گنهکاری دهانی مرتبط است. ترسیم دندانها که بسیار نادر است، در نقاشی کودکان کم سن از فراوانی بیشتری برخوردار است. دندانهای کم و بیش نوک تیز غالباً مبین پرخاشگری کودک هستند. گاهی اتفاق میافتد که خنده آدمک موجب نمایان شدن دندانها میشوند و در این صورت میتوان گفت که نوعی دوسوگرایی عاطفی یعنی در عینم حال پرخاشگری و محبت در کودک وجود دارد.
بینی: معادل احلیل تفسیر میشود تغییر شکل و یا تأکید بر خط بینی را باید با مسائل جنسی مانند استمناء و یا ترس از اختگی در رابطه گذاشت.
گوشها: به ندرت ترسیم میشوند اما در صورتی که کودک به ترسیم آنها بپردازد میتوان پذیرفت که میخواهد بشنود و بداند. معمولاً کودکانی که تمایل وافری به دانستن دارند و یا آنهایی که از آنچه میشنوند رنج میبرند (منازعات مکرر، فریادها، تهدیدهای لفظی) به ترسیم گوشها میپردازند.
غالباً در کودکانی که دچار اخلال شنوایی هستند کوشش برای شنیدن بر اساس ترسیم گوشهای بزرگ نمایان میگردد. گرچه پارهای از کودکان ناشنوا گوشها را ترسیم نمیکنند همچنین عدم ترسیم گوشها در سنی که کودک به سن کشیدن آنها رسیده، نشانگر امتناع از شنیدن است.
چانه: ترسیم چانه به صورت کاملاً مشخصی نشانه مردانگی، تمایل به تأیید خویشتن و قدرت است.
گونه: ترسیم گونهها که حدوداً در 10% از نقاشیها پس از 7 سالگی دیده میشود، مبین سلامت، شادی و خوش خلقی است.
گردن: به منزله عضو رابط بین فکر و غریزه است. گردن کوتاه و پهن نشان دهنده قوت غراز و خشونت است. گردن طویل و ظریف مبین میلبه مهار کردن کشانندههاست و همچنین میل به بزرگتر یا برتر شدن از لحاظ جسمانی یا روانی را نشان میدهد و گاهی نیز میتوان آن را به عنوان علامت جاه طلبی و تکبر تلقی کرد. فقدان گردن از 10-9 سالگی به بعد نشان دهنده غلبه مادی نگری است.
تنه: معمولاً اعضای جنسی را دربر میگیرد و میتوان آن را جایگاه غرایز دانست. تأکید بر خطوط افقی مانند خط کمر نشان دهنده کوشش کودک در راه مهار کردن زندگی غریزی است. زنانگی بهصورت شکلهای انحنادار نمایانده میشود در حالی که نیروی مردانه بیشتر به وسیله زاویه یا مربع بیان میگردد.
ساقهای استوار را میتوان مبین احساس ایمنی، تأیید خویشتن، تماس با محیط و فعالیت جنسی دانست. ساقهای طویل توسط کودکان فعال و ساقهای کوتاه به وسیله کودکان فعل پذیر فاقد پویایی ترسیم میشوند. کشیدن ساقهای ضعیف نشانه افسردگی و فقدان اعتماد به نفس است. به طور کلی ترسیم آدمک ایستاده نشانه فعالیت، ترسیم آدمک نشسته علامت فعل پذیری ترسیم آدمک خوابیده مبین تمایل به گریز از مشکلات است.
پاها منعکس کننده ناایمنی، ترس یا احساس گنهکاری است. ترسیم پاها و ساقها به صورت چسبیده به یکدیگر نشان دهنده فقدان اعتماد به نفس است در حالی که ترسیم با فاصله آنها، پایداری، نیرو و اعتماد به نفس را القاء میکنند.
پارهای از کودکان به منظور مهار کردن و یا سرکوب پرخاشگری خویش و یا برای حمایت از خود در برابر ناایمنی درونی با ترسیم خطوط انحناداری در اطراف پاها آنها را محصور میکنند.
بازوهای کاملاً فاصله دار نشان دهنده میل به مشارکت، ایجاد تماس با دیگری و جامعه خواهی هستند. ترسیم آنها به صورت نامعطف و افقی نشانه وجود تنش در روابط با دیگری تلقی میشود. بازوهای طویل و استوار، جاه طلبی و نیاز به تحقق خویشتن را بیان میکنند. در حالی که بازوهای طویل و ضعیف ناتوانی فرد در تحقق خواستههایش را آشکار مینمایند. بازوهایی که به بدن چسبیدهاند مانع تبادل واقعی میگردند و وجود بازداری و یا امتناع از دادن را نشان میدهند. بازوهایی که با حالت وارفته و بدون انرژی آویزان هستند، مبین باز خورد تسلیم و یا احساس شکستی تلقی میشوند که بر اساس نشانههای دیگر آشکار میگردند. ابعاد بازوها در کودکان گسیخته خو و عقب مانده ذهنی تقلیل مییابند.
دستها و انگشتان: در نخستین نقاشیها، کودک دستها را به صورت گل و یا خورشید ترسیم میکند. دستهای بسته نشانه بی اعتمادی و دستهای باز نشان دهنده حس نیت کودک است. ترسیم نکردن دستها، کشیدن آنها در پشت سر و یا در جیبها نشانه ناتوانی در برقراری تماس با دیگری و یا احساس گنهکاری ناشی از دزدی و یا استمناء است و گاهی نیز تمایل کودک به پنهانکاری را نشان میدهد.
پلیس: مبین قانون، نظم و اقتدار است. چه این افراد حافظ نظم هستند. کودکی که خود را به صورت پلیس ترسیم میکند غالباً دارای تنشهای قابل ملاحظه و پرخاشگری کم و بیش آشکاری است که احتمالاً ناشی از تعارض با پدر یا قدرتی است که معرف اوست.
ملوان یا خلبان: میل به گریز، به جایی دیگر رفتن و با شخص دیگر بودن را نشان میدهد. میل به سفر و یا مشکلات باقی ماندن در یک محل و ریشه گرفتن نیز تعابیر دیگری هستند.
شخص نقابدار: ترسیم شخص نقابداری که گاهی هم شنل دربردارد میل به پنهان کردن را نشان میدهد و معمولاً در کودکانی دیده میشود که دروغگو هستند و بیشتر در
خانوادههایی دیده میشود که والدین دائماً میخواهند همه چیز را بدانند. چه در چنین مواقعی کودک احساس میکند که نیازمند حفظ اسرار خویشتن است.
شاه تاجدار: ترسیم شاه تاجدار و پرشکوه به منزله ترسیم تصویری سلطه جو و موفق از من است و همچنین به عنوان تجسم رمزی پدر محسوب میشود و تمایل به تأیید خویشتن را نشان میدهد.
ملکه: به عنوان تصویری از مادر و زن است و در نقاشی کودکان خردسالی که رؤیای برتری و آرمانی زیبایی و قدرت را در سر میپرورانند به فراوانی مشاهده میشود.
نقاشی قالبی یعنی به تصویر کشیدن دقیق و کامل یک شخص یا یک الگو مبین گریز، رها شدگی یا تمایل به پنهان کردن عمق وجود خویشتن است. چنین تصاویری اثر کودکانی است که از آشکار کردن من خود اجتناب میکنند. ضمن آنکه به انجام آنچه از آنها خواسته شده میپردازند. بیشتر در کودکان مهاجر و رها شده و یا آنهایی که در محیط فرهنگی غیر از فرهنگ خود زندگی میکنند، مشاهده میشود.
ارزنده سازی شخص اصلی نقاشی:
از دیدگاه روان تحلیل گری، فرد ارزنده سازی شده کسی است که کودک بیشترین نیروی عاطفی خود را در روی سرمایه گذاری میکند و به همین دلیل است که غالباً همانطور که پورو خاطر نشان کرده است موضوع همسانسازی هشیار یا ناهشیاری قرار میگیرد. شخص ارزنده سازی شده:
1- غالباً کسی است که در مرحله نخست ترسیم شده چه اولین کسی است ک کودک به وی فکر میکند و توجه خاصی نسبت به او مبذول میدارد. این شخص غالباً نخستن جایگاه را در سمت چپ خانواده اشغال مینماید. بدین دلیل که راست برتران معمولاً از چپ به راست نقاشی میکنند. غالباً این شخص یکی از والدین است. اما اگر این شخص یک کودک باشد، به این معناست که آزمودنی جاه طلبیهای خود را در این شخص متبلور کرده است. جنس و نقش وی را برتر تلقی میکند و در عمق وجودش خواستار آن است که جای وی را اشغال کند. اگر کودک که در وهله نخست خود را ترسیم کند نشانه گرایش به خود دوستداری آشکاری است که باید علت آن کشف شود. چنین گرایشی غالباً از ناتوانی و عدم امکان سرمایه گذاری در تصاویر والدین به دلیل تعارض است.
2- شخص ارزنده سازی شده با در نظر گرفتن نسبتها، بلند قامتتر از اشخاص دیگر است: درختی که خود را بلندتر از مادر ترسیم میکند.
3- شخص ارزنده سازی شده از لحاظ چیزهای افزوده شده غنیتر است: تزئین لباسها، کلاه، عصا، چتر، کیف و … .
4- تصویر شخص ارزنده سازی شده با دقت و مواظبت ترسیم میگردد.
5- شخص ارزندده سازی شده غالباً کانون توجه اشخاص دیگر نقاشی است، یعنی همه نگاهها به سوی وی منعطف است.
6- در پاسخ به پرسشهایی که در خلال مصاحبه مطرح میشوند، کودک به ارزنده سازی وی میپردازد و نقش برتر او را آشکار میکند.
7- شخص ارزنده سازی شده غالباً تصویر شخصیت آزمودنی است یا کودک صراحتاً یا بر اساس علائم نقاشی میگوید که
میخواهد با وی همسانسازی کند.
نا ارزنده سازیها:
ابتداییترین مکانیزم دفاعی، نفی واقعیتی است که کودک در سازش با آن خود را ناتوان میپندارد. مکانیزم نفی واقعیت از راه حذف ساده آنچه اضطراب را برمیانگیزد، بیان میشود. نا ارزنده سازی یک شخص وقتی تا آنجا پیش نمیرود که به صورت حذف وی از نقاشی متجلی میگردد، بر اساس نشانههایی آشکار
میگردد:
1- با در نظر گرفتن همه نسبتها خصوصاً با در نظر گرفتن سن از دیگران کوچکتر کشیده میشود.
2- در آخرین جا و غالباً کنار صفحه کاغذ قرار داده میشود و مثل این است که کودک در بدو امر قصد در نظر گرفتن جایی را برای او نداشته است.
3- با فاصله از دیگران یا در سطحی پایینتر از آنهای دیگر کشیده میشود.
4- به خوبی دیگران ترسیم نمیشود یا جزئیات مهمی در تصویر وی از قلم میافتند.
5- بر اساس یک ارزشیابی کهتر کننده یا یک تغییر سن مثلاً یکی از والدین نسبت به دیگری خیلی پیر باشد بی ارزش شمرده
میشود.
6- نام وی ذکر نمیشود، در حالی که نام همه اشخاص دیگر ذکر میگردد.
7- به ندرت معرف شخصیت آزمودنی است و به همسانسازی با وی مبادرت نمیکند.
کلمات کلیدی: